بغضی از جنس حرف
بسان التماس چشمان دخترک گلفروش
به دستانم
پسرکی که نفسش را در صدای نیلبک
به من می فروشد
آقا !
روزتان بخیر
گلی به لطافت آرزویم
به شما می دهم
آقا !!
روزتان بخیر
سکه ای فقط
تنها سکه ای
بهای آواز من است
آنان و چشمانی پر از خواهش
که به دستان خالی من دوخته اند
من و بغضی
که گلویم را تیغ می زند
بهانه ای برای آن لحظه می خواهم
که استواری قامتم بلرزد
بهانه ای برای لحظه ای
که از هراس رسوایی بگذرم
تا بغض گلویم را برایشان ببارم
آقا !!
روزتا بخیر
گلی به رنگ آرزویم دارم
آوازی به ...
غرش وهم انگیز مترو
در عمق شبگونه زمین
من بی حرکت
نظاره گر لحظه های زندگی ام
که با قطار میگذرد
و آرزوهایم را به تاراج می برد
بغضی از جنس حرف
بغضی از جنس سکوت
بغضی از جنس سکوت سکوت س...