کودکانه

باران آمد

باران تند آمد

باران ناگهانی آمد

پستان ماه پر از دوغ شد

بابا جنگید و آسمان بغض کرد

من خوب نبود دیگه

من یک سنگ پرتاب کرد و سنگ یک مسافت رو خاطره کرد

ماه عاشق بود

ماه سنگین شد

ماه افتاد روی یک عالمه آسمون

بابا هنوز می جنگید و یک عالمه آسمون پر دوغ شده

مادر در باران آمد

مادر در باران تند آمد

مادر بزرگ نان پخت

مادربزرگ نان می شود

خواهر می رقصد

خواهر می رقصد

ماه دوباره عاشق تر شد

برادر بابا را نگاه می کند

می خواهد همراه بابا بجنگد

بابا خسته شده

ماه خیلی عاشق تر شده 

 خواهر هنوز می رقصد

مادر در باران گم شد

و من سنگ بزرگتر بر داشت

و من خوب است

و من شاید خوب است