درد میکشد شب
در زایش روزی
که از آرزوی من آبستن است
روزی که رنگها میخندند
و گلها
در هوس چیدن
نمی خشکند
روزی که دوست داشتن
از نقد آسمان
فرا تر می رود
و عشق
بی هیچ تردید
از حجم خدا بیشتر است
درد می کشد شب
در زایش روزی که آرزو
تخطئه نمیشود
و بلوغ
در شرم برجستگی سینه ها
نمی میرد
روزی که شوق بوسه
بر لبها می جوشد
و دستها
در التماس رسیدن
تکفیر نمی شوند
آنروز
پنجره ها
در انبساط دیوارها
می رقصند
و آهنگ احساس
در آغوش من و تو
شکوفه خواهد داد
آنروز
لبخند زنده است
و عکسها
در قاب خالی خود
به دروغ نمی خندند